![]() | بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران | ![]() |
زندگینامه
آثار این نویسنده در ناکجا
جملات منتخب
میتوانید سر روی شانههای این شعر بگذارید | و تا حل کسر مجهول زمان | هقهق مثل من دوات بگریید
وقت میعان شقیقه بود | هوایِ تو برخاست که | سینه شفاف میخواست | باد را در بَدوِ قلب
پشتِ پردهی صوتِ تو | من متنِ اندوهام در هفت پرده انگار | که بر منارهی اندامت | شرقِ هندوکُشِ | خالی بودم در موسمِ باران
حمید رحیمی | اسب های اندوه از هوش میرفتند
(اندام، اندوه، باران، خالی، شرق، صوت، متن، مناره، موسم، پرده)
(اندام، اندوه، باران، خالی، شرق، صوت، متن، مناره، موسم، پرده)
گم | در اندازه میروم در اندازهات | گم که میروم | دری را که تو در تنم باز کرده باشی
وگرنه این جهان | ورودی ندارد | که تو از سقف آویزان شدهای | و هی فریاد میزنی خروج!
پوزهیِ خیس سرنوشت | بویِ تاولِ ترس میداد | جنسِ عذابِ این لغات
این چنین است پس | که ارّه در ما تحتالفظی میشود | ارّه ماتحت | لفظی میشود | ارّه در شما!
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر