چشمهام را که باز کردم دست ماریا را دیدم که دستمال سفید ساتن را چنگ زده بود و مثل تکهای ابر روی گلبوتهها حرکت میداد. داشت با دستمال سفیدش، گرد و غبارِ روی گلها را با دقت پاک میکرد. چشمهام را دوباره بستم...
نظرات شما
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر