کتابی فلسفی با عنوانی فلسفی و انتزاعی همچون «هستی و نیستی» که حدود نهصد صفحه داشته باشد، کافی است که جسم و جان هر خوانندهای را به لرزه بیندازد و او را حتی از نزدیک شدن به چنین چیز هولناکی منصرف سازد. بهویژه اینکه این اثر سترگ سرشار از مباحثی باشد با چنین عناوین گنگ و پیچیده و ترسناکی: هستی پدیده و پدیده هستی، آگاهی پیشاتأملی، هستی در خود، هستی برای خود، هستی برای دیگران، مفهوم دیالکتیکی و پدیدارشناختی نیستی، استعلا و بسیاری اصطلاحات دیگر همانند اینها. اما وقتی نام نویسنده این اثر به چشم ما میخورد، میتوانیم نفسی بکشیم و امیدوار باشیم که دستکم با متن خوب و عالی و زیبایی سروکار داریم: ژان پل سارتر (۱۹۸۰-۱۹۰۵). کسی که برنده جایزه نوبل ادبیات شده است، نمیتواند نثر بدی داشته باشد؛ هر چند که آن جایزه بزرگ را به دلایل شخصی و اخلاقی رد کرد و نپذیرفت. اگر غیر از این بود کتاب هستی و نیستی در فرانسه پرفروشترین کتاب فلسفی سراسر قرن بیستم نمیشد. به راستی این کتاب چقدر باید خوب نوشته شده باشد که حتی دانش آموزان دبیرستانی فرانسه نیز در نیمه قرن بیستم آن را با اشتیاق میخواندند؟! البته این به هیچ وجه به این معنا نیست که با اثری ساده و آسانفهم مواجه هستیم. خیر! ابدا چنین نیست. هستی و نیستی مهمترین کتاب فلسفی سارتر است. این کتاب به قدری دقیق است که نه تنها سطر به سطر، بلکه باید کلمه به کلمه با دقت خوانده شود تا بتوان آن را خوب درک و فهم کرد. در واقع باید به صراحت بگوییم که هستی و نیستی برای خواندن و مطالعه نیست، بلکه برای تامل و اندیشیدن است و همین است که آن را مهم و با ارزش میسازد. اساسا متن فلسفی به خواننده اجازه نمیدهد که آن را آسان و راحت مطالعه کند؛ زیرا یک اثر فلسفی نو و بدیع در معرفت عادی و شناخت متعارف انسان گسست ایجاد میکند و به آگاهی او شوک وارد میسازد؛ شوکی که او را مجبور به توقف و تامل میکند.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر