«قصه امروز ما، قصه گذر از سختیهاست، وقتی دلیلی برای این گذر داری! اصلا شاید رسیدن به فردا، همان دلیل گذراندن امروز است. قصهگوی امروز ما نیز از روزهای بد و سختی میگوید که اگر لحظهای در عبور از آن تردید کند، تمام زندگی را خواهد باخت... و داستان امروز، برای خوانندگان همیشگی شادان، عوامل جذابیت را دارا باشد و از قصه، روایت و تجربهای نو به دست بدهد.» در بخشی از داستان میخوانیم: «وقتی هیچ پایانی بر خواستههایت نیست وقتی برای رسیدن به هر چه در ذهن داری حتی عزیزترین کسان را وسیلهای میسازد برای به دست آوردنهایت دیگر یقین پیدا میکنم که تو را نمیشناسم یا از همان ابتدا، خود را فریفته بودم. من اگر چه مثل تمام پیوندهای از سر اجبار همراهت شدم ولی خود را برای ساختن و با تو سر کردن متقاعد کرده بودم... اما آن را نیز از من دریغ کردی! دیگر نه به افق چشم میدوزم و نه اشکی خواهم ریخت من چشم انتظار طلوعی دوبارهام... طلوعی از افق تا بینهایت!»
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر