گاه باید خود را گم کرد | چون نجابت | که در کوچه پس کوچههای این شهر دستبهدست میگردد. رضا صالحی مهربان | باد با لباس آبی |
خلاصه کتاب
نقد
مصاحبه
جملات منتخب
درسته كه يكى دو بار روى اِما دست بلند كردم. اما نه براى اينكه از اصولی دفاع كنم. اين كار من نتيجهی هيچ ديدگاه... اخلاقی نبوده. فقط دلم میخواسته يه فصل سير كتكاش بزنم.
راستش، اون چيزى كه من رو از گرفتن اين نامه و دادنش به تو منصرف كرد، اين بود كه فکر كردم من مىتونم كاملاً با تو بیگانه باشم. اون چيزى كه البته اين مرتيكهها نمىدونستن، و به هیچ عنوان هم نمىتونستن بدونن، اينه كه من شوهر تو هستم.
من بايد مىاومدم توى شما، شما و لباس سفيدتون، قبل از مراسم. بايد شما رو آلوده مىكردم، قبل از مراسم. بايد شما رو آلوده مىكردم، توى همون لباس سفيدتون، شما رو توى لباس عروسىتون آلوده مىكردم...
ببينين چهجورى دارين به من نگاه مىكنين. من ديگه نمىتونم صبر كنم، من ويرانم، من لت و پارم، شما من رو کور مىكنين، شما يه الماسين، الماس منين...
من ناشر بدى هستم چون از کتاب متنفرم. راستش از نثر متنفرم. يا راست راستش، از نثر معاصر، رمانهاى امروزى، رمان اول، و بعدش رمان بعدى، اين همه امید و احساسات كه بايد ارزيابى كنم...
و شما دارين من رو به يه جهنم كاتاتونيايى تبعید مىكنين، شما مىدونين حالت كاتاتونى چه حالتيه، مىدونين؟ مىدونين؟ حالتيه كه توش آدم... پادشاه خلائه، پادشاه نیستی، پادشاه حرمان.
راستش، آدم نمیخواد اصلاً هیچ زنى رو تا يه فرسخى اونجا ببينه، تا يه فرسخى هیچ جا ببينه. آدم نمیخواد هیچ زنى رو نه توى زمین اسكواش ببينه، نه زير دوش ببينه، نه توى بار، نه توى رستوران. مىدونى، موقع غذا، آدم مىخواد درباره اسكواش يا درباره كريكت، يا دربارهی کتاب يا حتى دربارهی زنها، با رفيقش گپ بزنه، آدم مىخواد با رفيقش جر و بحث كنه بدون اينكه يكى بىجا ميون حرفش بپره.
من هم كه از كونياك متنفرم... بوى گند ادبیات مدرن رو مىده.
داره يه رمان مىنويسه دربارهی يه مردى كه زن و سه تا بچهاش رو ترك مىكنه و مىره اون ور شهر تنها زندگی كنه تا يه رمان بنويسه دربارهی يه مردى كه زن و سه تا بچهاش رو ترک مىكنه...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر