۱۴۱۷ روايت زني است كه برادرش در دوران جنگ تحميلي بر اثر بمباران شيميايي، نابينا شده است. برادر وي، شبي خواب ميبيند كه با رفتن به امام زادهاي در پشت تپه، بينايي خود را به دست آورده است. بر همين اساس خواهر به همراه برادر به راه ميافتد تا به همان امام زاده بروند تا بلكه اين خواب تعبير شود. از قضا، برادر شفا مييابد. پس از شفا، آن دو باهم به شهر آمده و مردم شهر را از اين موضوع باخبر ميكنند. اما فرداي آن روز مردم شهر به همان مكان ميروند و با كمال تعجب ميبينند كه از امام زاده خبري نيست.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر