...قطرههای اشک بر روی گلبرگهای پژمرده اما هنوز سفیدماندهی گلهای داوودی درخشیدند. سیگارش را در زیرسیگاری کنار قاب عکس او خاموش کرد و خیره ماند به دایره... به تکرار... به تکرار چندسالهی خود... به تکرار ابدی خود... به خیالش... به خاطراتش... و تنها زمانی که نور خورشید از قاب دایرهشکل، تند و تیز، اتاق متروک را تصرف کرد، نگاه خیرهماندهاش...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر