بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
اتاق
راز اتاق را دور بدار | از نگاه خریداران
دیشب خوابهای عجیبی دیدم. توی اتاقی که دیوار نداشت محبوس بودم. جرات نمیکردم تکون بخورم. وایساده بودم. سیاهی محاصرهام کرده بود. پشت سرم یه تخت بود که یه ملافهی سفید پوشونده بودش. روی تخت یه بال کبوتر بود. همون وقت اون اومد.
(اتاق، بال، تخت، تکون، جرات، خواب، دیشب، دیوار، سر، سفید، سیاهی، عجیب، محاصره، محبوس، ملافه، وقت، کبوتر)
پنجرهی اتاقخواب را بسته بودیم تا صدای نفسنفس پیوسته و نالههای خوش هماغوشی بیرون نرود. بعد، تا ملكتاج پنجره را بازکرد، اتاق پر شد از بوی محبوبههای شب كه بی صبرانه پشت شیشه منتظر بود تا اجازهی ورود پیدا کند.
(اتاق، اجازه، بسته، بو، بیرون، خوش، شب، شیشه، صبر، صدا، محبوبه، منتظر، ناله، نفس، ورود، پشت، پنجره، پیدا، پیوسته)
"این در واقع اتاق که نیست. گوشهی تنهایی است." (نقل قول از گلی امامی)
وقتی خانه شلوغ میشد از مهمان، به حیاط میآمد و فکر میکرد. به خودش. سیگار هم میکشید که اگر کسی درِ بستهی اتاق پذیرایی را باز میکرد و میپرسید چرا اینجا نشسته، بگوید دارم سیگار میکشم. نمیشود که به کسی گفت دارم فکر میکنم. مضحک به نظر میرسد.
وقتی در اتاقخواب یک پشه پرواز کند، بهتر است به او اجازه دهی که با خیال راحت روی قسمتی از بدن بنشیند و خون بمکد. اگر مزاحم کارش شوی، برای سیر شدن بیش از یک جا را خواهد گزید.
(اتاق، اجازه، بدن، بهتر، خواب، خون، خیال، راحت، سیر، مزاحم، پرواز، پشه، کار، گزیدن)
اتاقی میخواهم از آن خودم از آشپزخانه كه خيری نيست