بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
اسب
زن مثه اسبه. وقت سوار شدن، اسبت رو نوازش کن، اما وقت تاخت، شلاقش بزن...
زن مثه اسبه. با یال اسبت بازی کن، اما گاهی یه ضربه بزن میون چشمهاش تا بفهمه سوارش فقط تویی...
زن مثه اسبه. اسبت رو دوست داشته باش، اما نه اونقدر که خیال کنه هرجا دلش خواست، میتونه تو رو ببره...
بذارین بچههاتون، مثه یه اسب، خوب از پستون مادرهاشون شیر بخورن، اما نذارین بوی مادرهاشون رو بگیرن.
اسبها دو دست و دو پا دارند که روی زمین است. با دندانهایشان هم نمیتوانند کمان بِکِشند. پس این کشتهها کار اسبها نیست.
چه فرق است میان مردی که پهلوان است و مردی که اسب است وقتی دل به مهری میدهند؟ و وقتی مهر از یاد میبرند؟
بعضىها چون عشقشون مىلنگه بعدازظهرها گریه مىكنن... من مىرم دیدن مسابقه اسبدوانى.