 | بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |  |
اشتباه
همه‌ی آن‌ها که می‌بایستی می‌مُردند، مُرده‌اند. همه‌ی آن‌ها که به چیزی اعتقاد داشتند و همه‌ی آن‌ها که به خلاف آن چیز اعتقاد داشتند ـ حتی آن‌هایی که به هیچ چیز اعتقاد نداشتند و بدون اینکه بفهمند خود را در این واقعه گرفتار دیدند. همه مُرده، یکسان، خشکیده، بیهوده، پوسیده. و کسانی که هنوز زنده‌اند، به تدریج آن‌ها را فراموش می‌کنند و نام‌هایشان را به اشتباه می‌گویند.
راه خروج من | فقط تونلی سنگی بود که از بازوی تو می‌گذشت و تن مرا | با گردنه‌های یاسوج اشتباه می‌گرفت
اشتباه شد | میخواستم پایم را از توی کفشتان دربیاورم | که رفت روی مین | میان آرزوهای ما و این خاور
هر زن یک پروژه‌ی تحقیقاتی پیچیده‌ست... فقط کافیه یک قدم اشتباه برداری تا برای همیشه مسیرت رو گم کنی.
انسانى كه فرضيههاى زيادى رو بر زده، هم حقایق زيادى کشف كرده و هم زیاد اشتباه كرده. يعنى مىشه گفت يك نابغه.
وقتی به مادرت خیانت می‌کردم، می‌دونستم که این اشتباه‌ترین کار زندگیمه اما درست در همون لحظه وقتی به لیلا فکر می‌کردم و حرف‌هایی که بین‌مون رد و بدل می‌شد، از ادبیات تا نقاشی، از مصدق تا خمینی، فکر می‌کردم که این درست‌ترین تصمیم زندگی منه.
(ادبیات، اشتباه، تصمیم، حرف، خمینی، خیانت، درست، زندگی، فکر، لحظه، مادر، مصدق، نقاشی، کار)
اشتباه بیاندیشید، لطفاً، اما خودتان بیاندیشید...!
ریموتِ کنترلِ این دنیا را یا یکی لِه کرده است | یا یکی کنار تلویزیون گذاشته است | و یا یکی اشتباهی با خودش به آشپزخانه برده است.