بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
اعتماد
بعضی وقتها آدم دلش میخواد یکی رو پیدا کنه و هرچی تا حالا ته دلش حبس کرده، آزاد کنه و سبک بشه. ولی نمیشه چون نمیتونه به کسی اعتماد کنه. نه حتی بعضی اوقات به خودش توی آینه.
ببخشید / نمیتوانم به شما اعتماد کنم / مگر مرده یا خوابیده باشید
اعتماد به نفس داشتن عامل بینهایت مهمیست برای جذاب به نظر رسیدن. یک چیز کاملاً درونی به نام اعتماد به نفس دقیقاً مربوط است به یک چیز کاملاً بیرونی به نام جذابیت.
فعلاً از آنهاییست که ازدواج با مردی مهم و قابل اعتماد تقریباً تمام فکرش را مشغول کرده. زندگی بین آشپزخانه و تختخواب. آن طور که در تختخواب جندگی کند و در آشپزخانه آشپزی.
روحیهی صوفیگرایی توأم با انفعال و ناامیدی، بیاعتمادی شدید به یکدیگر و به خصوص به قدرتهای خارجی، مخفیکاری و گرایش به فرصتطلبی تا حد زیادی نتیجهی حملهی مغول است که نسل به نسل تا امروز منتقل شده است.
(اعتماد، امروز، امید، انفعال، حمله، روحیه، زیاد، شدید، صوفی، فرصت، قدرت، مخفی، منتقل، نتیجه، نسل)
آن دم که شر را درون خودت راه دادی، دیگر فقط کافیست به او اعتماد کنی.