بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
ترس
اندوه مرا به تمامی در بر خواهد گرفت، فکرم را خواهد درید، مرا آتش خواهد زد، من این را میدانم و میترسم، من این را میدانم، میبینم که میآید، و از آن هراس دارم، میترسم، از درد میترسم، از مدتی که درد خواهم داشت، میترسم.
سهتار، ساز اختناق است، ویولون ساز دموکراسی. از بس صداش لاجون است؛ بغض فروخورده است انگار؛ طنين مخفی ترس و شيدايی. میگويند يک نفر شنونده برايش کم است، دو نفر زياد.
(اختناق، بغض، تار، ترس، دموکراسی، زیاد، ساز، سهتار، شیدا، شیدایی، صدا، طنين، مخفی، نفر، ویولون، کم، گفتن)
یوسف تو زیادی روشنفکری برای من، من یه شوهر میخوام که از ترسش نتونم با کس دیگهای بخوابم.
ای دوست، به شرفم سوگند نه شیطانی است و نه دوزخی... روانت از تنات نیز زودتر خواهد مرد، پس دیگر از هیچچیز نترس!
زندگی همچون بادکنکی است در دبستان کودکان که همیشه ترس از ترکیدن آن لذت داشتن آن را از بین میبرد.
(بادکنک، ترس، ترکیدن، دبستان، زندگی، لذت، همیشه، کودک)
پوزهیِ خیس سرنوشت | بویِ تاولِ ترس میداد | جنسِ عذابِ این لغات
دستهای زن در موهایم فرو رفت و بعد آرام زمزمه کرد در گوشم که نترس باز کن و رها کن مرا و زمزمهاش توان داد به دستهایم و رها شدند پرندههای خاموش تنش.