بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
تکه
از آسمان که فرو افتاد، لای شاخ و برگ درختها گیر کرد. با باد تکان میخورد و با هر باران تکهای از بدنش را از دست میداد. تا بهار و هرس درختها مدتی وقت داشت که زندگی کند.
بنفشه حجازی | شصت ثانیه زندگی
(آسمان، باد، باران، بدن، برگ، بهار، تکان، تکه، درخت، زندگی، شاخ، هرس، وقت، گیر)
(آسمان، باد، باران، بدن، برگ، بهار، تکان، تکه، درخت، زندگی، شاخ، هرس، وقت، گیر)
ريشهی درختها در قبر تکثير میشد و در خون و گوشت متورم نفوذ میکرد. لابلای ريشهها، با تکهتکههای کرم و جسد، چيزی شبيه به دراز کشيده بودم و از انتشار ريشه در جسدم، چيزی شبيه به وجد میآمدم. من درون درخت منتشر میشدم.
زاوش باجیان | خاکسترستان
(انتشار، تکه، جسد، خون، دراز، درخت، درون، ریشه، قبر، متورم، منتشر، نفوذ، وجد، کرم، گوشت)
(انتشار، تکه، جسد، خون، دراز، درخت، درون، ریشه، قبر، متورم، منتشر، نفوذ، وجد، کرم، گوشت)