بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
جان
مرا استحکام کار نهایت کار نیست، بدایت کار است، که من عمارت برای جان میکنم و دیگران برای تن.
شعر من زنی بود | که کنار خیابانی جان داد
شعر بود شیوا و شاعر بودند لابد آنهایی که بکارتش را که برمیداشتند، بیجانش کردند.
وقتی آن سوال عبث را از او می پرسیدند که اگر شرایطی پیش بیاید که او یا باید جان یک انسان را نجات دهد یا مجموعه آثار شکسپیر، بدون معطلی جواب میداد:"مجموعه آثار شکسپیر!"فکر میکرد انسانهای زیادی زندگی میکنند و میمیرند اما مجموعه آثار شکسپیر فقط یک بار به وجود میآید. اما حالا شاید اولین لحظهای بود که فکر میکرد به جای آثار شکسپیر، جان یک انسان را نجات دهد، خیلی بهتر است.
محمد عبدی | از اپرا لذت ببر
(آثار، انسان، اولین، بهتر، جان، جواب، حالا، سوال، شاید، شرایط، شکسپیر، عبث، فقط، فکر، مجموعه، معطلی، نجات، وجود، وقتی)
(آثار، انسان، اولین، بهتر، جان، جواب، حالا، سوال، شاید، شرایط، شکسپیر، عبث، فقط، فکر، مجموعه، معطلی، نجات، وجود، وقتی)
الهامی بكيرتز: «...ای كاش دو جان میداشتم؛ | تا دو بار میمردم.»