بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
جنایت
او نمیتواند نداند، و هرگز خبری ندهد، هیچ پیغامی، هرگز، این از سوی او یک جنایت است، من چنین میگویم، نوعی جنایت، نادیده گرفتنِ زندگی آنانی که شما را دوست دارند، این یک نوع جنایت است، نمیدانم، چنین گمان میکنم.
ژان لوک لاگارس | در خانهام ایستاده بودم و منتظر بودم باران بیاید
(جنایت، دوست، زندگی، هرگز، هیچ، گمان)
(جنایت، دوست، زندگی، هرگز، هیچ، گمان)