بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
خانواده
تو مایهی سرشکستگی خونواده شدی، من قربونی خونواده. تو خواستی زندگی خودت رو بکنی اما من زندگیم رو وقف بقیه کردم. تو رفتی و با یه مرد زندگی کردی، من پام رو از این چهاردیواری بیرون نذاشتم... حالا میبینی : هرجفتمون یه جور شکست خوردیم.
ما خیلی کم مهمانی میرفتیم. خیلی کم شاد بودیم. به ندرت در کنار هم میایستادیم و عکس میگرفتیم. بعدها فهمیدم انگار این خانوادهی چهار نفرهی من گریزانند از قرار گرفتن در لحظهای که فشار دادن یک شاتر میخواهد اندوه سالیانشان را ثبت کند.