بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
خون
این غریبه کیست که در وجودم زندگی میکند ؟ یک برادر ؟ یک منِ دیگر ؟ یک دشمن ؟ در رگهایش دو خون در جریان است، دو خونِ در هم آمیخته، خون قربانی و خون جلاد.
• خون من، خون ما، خون او... چه کلمات فریبندهای ! چه واژههای کثیفی ! کارهای نیک و امیالمان را به خون ربط میدهیم، حتی عقاید، حرفها: "خونم میگوید"، "خونم دستور میدهد"...
من به سوى شما آمدم، آرام سستىِ ضربآهنگ خونم را در رگهايم شمردم، با اين پرسش كه اين سستی آيا تحریک مىشود يا به كل خشک مىشود...
(آرام، آمدن، آهنگ، تحریک، خشک، خون، رگ، سستىِ، سستی، شمردن، ضرب، ضربآهنگ، پرسش)
صدای شکستن... میشکند اَنار...میجهد خون اَنار...حبّههای سرخ میچرخند در هوا... مینشینند حبّهها... مینشیند خون اَنار... بستر گلگون... حریر پیراهن گلگون... حبّهها مانده روی بستری سپید...سرخ... سرخ... سرخ... بادی خاموش میکند روشنایی شمعها...
(باد، بادی، بستر، حریر، خون، روشنایی، سرخ، شمع، شکستن، صدا، ماندن، مانده، گلگون)
عروسکهای من بزرگ شدند | با سینههای خشک و شیری سیاه و شیارِ خونی که رانهایشان را سوزاند
کاسهی اشکی هرروز | سهم کوچه میشود و این خاک برهنهتر از آن است که گریهی خونی مادرها بپوشاندش
نفرین به اژدها. نازایی بسی به نیكبختی نزدیكتر است تا بارداری، و در حسرت طفلی بودن بسیار آسانتر از آنكه آدمی پارهی جگرش را به خون دل بپروراند، از مغزش خورشی سازند گوارای شكم ماران.
(آدم، آسان، اژدها، بارداری، جگر، حسرت، خورش، خون، دل، شکم، طفل، مار، مغز، نازایی، نزدیک، نفرین، نیکبختی، پاره، پروراندن، گوارا)
یاد جوانیم افتادم و روی شیشه "ها" کردم و روی جرم بخار قلب بزرگی کشیدم که از آن خون میچکید.
(بخار، بزرگ، جرم، جوانی، خون، شیشه، قلب، چکیدن، کشیدن، یاد)
نازىها به طرف آنا دويدن. اين آدمها حاضرن هزاران انسان رو بكشن ولى وقتى از زخم بىخطر يه زن خون بياد، فورى مىدون به دادش برسن.
خوب نگاه كردم چهجورى قهوهش رو مىخوره. جرعههاش رو آروم بالا مىكشيد، با سماجت، مثل يه حيوونى كه طعمهش رو با ولع مىخوره و بعدش خونش رو با وجد مىنوشه.
(آرام، آروم، بالا، جرعه، حیوان، حیوون، خوب، خوردن، خون، سماجت، طعمه، قهوه، نوشیدن، نگاه، وجد، ولع)
آن دو زن بوی خون میدهند؛ بوی خون داغ و غلیظ. بوی خون انبوه و سرخ. آنها ایرانیاند.
مادرِ کدام فرزندِ مُرده ای را | در آغوش بُرده اید؟ | من چرا منتظر خونی دیگر ام؟
خون هرگز، هرگز | دروغ نمی گوید.
وقتی در اتاقخواب یک پشه پرواز کند، بهتر است به او اجازه دهی که با خیال راحت روی قسمتی از بدن بنشیند و خون بمکد. اگر مزاحم کارش شوی، برای سیر شدن بیش از یک جا را خواهد گزید.
(اتاق، اجازه، بدن، بهتر، خواب، خون، خیال، راحت، سیر، مزاحم، پرواز، پشه، کار، گزیدن)
رویاهای بزرگ را که بکشند، خون بهپا میشود...
- 1
- 2