بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
داشتن
من تمام مِـیلم را از دست میدهم ــ این است آنچه به تو میگویم ــ من تمام مـیلم را از دست میدهم و حتی میل به داشتن آغاز یک میل.
دزدى از آنكه نمىخواهد تسلیم شود و آنچه را دارد با حسرت در صندوقهايش براى لذتهاى خلوت نگه مىدارد حق است، اما هنگامى كه هر چیز خريدنىست و هر چيز فروختنى، دزدی دور از نزاکت است.
برنار ماری کلتس | در خلوت مزارع پنبه
(تسلیم، حسادت، حسرت، حسود، حق، خلوت، داشتن، دزد، دزدی، دور، لذت، نزاکت، چیز)
(تسلیم، حسادت، حسرت، حسود، حق، خلوت، داشتن، دزد، دزدی، دور، لذت، نزاکت، چیز)
شايد بدون داشتن چشماندازِ وصل هیچ عشقی ممکن نباشد.
طبیعت چه لذتی از داشتن ما میبَرد وقتی سراپا آشفتهایم؟ بزرگی هستی در برابر تجربههای تلخ ما چه حقیر و بیچیز جلوه میکرد. همهی هستی به آسانی محو میشد و چیزی جز دغدغهی ما جاودانه به نظر نمیرسید.
سعید منافی | پیر مرگ
(آسان، آشفته، بزرگ، تجربه، تلخ، جاودانه، حقیر، داشتن، دغدغه، طبیعت، لذت، محو، هستی، چیز)
(آسان، آشفته، بزرگ، تجربه، تلخ، جاودانه، حقیر، داشتن، دغدغه، طبیعت، لذت، محو، هستی، چیز)