بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
دلپذیر
تو عادت داری در انتظار دلپذیر و دائمی هرگونه آیندهای باشی؛ اما من فکر میکنم ما داریم یک حرکت سریع، به یک معلوم نامعلوم رو تجربه میکنیم و همهی سرخوشی و شادی فعلیمون هم تو همینه...
از آن روزهای دلپذیری بود که باید خیلی مشروب میخوردم تا دیگر برایم دلپذیر نباشد.
شهرام رحیمیان | دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد
(باید، خوردن، خیلی، دلپذیر، دیگر، روز، مشروب)
(باید، خوردن، خیلی، دلپذیر، دیگر، روز، مشروب)