بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
دود
دود سیگار را با بازدمی از بینی بیرون دادم و او را از پشت لفاف این مه نگاه کردم. بیحالت و مصمم نشسته بود، نمای تمام عیار درخت خشکی که نوازش هیچ بادی را حس نمیکند.
ترانه برومند | سحر تصویر
(بادی، بیحالت، تمام، حس، خشک، درخت، دود، سیگار، لفاف، مه، نوازش، نگاه، هیچ، پشت)
(بادی، بیحالت، تمام، حس، خشک، درخت، دود، سیگار، لفاف، مه، نوازش، نگاه، هیچ، پشت)
من | راه جنوب را | میانِ دود و اسفند | گم کردهام.
وقتی زن گرفتم میتواند از پنجرهی دود گرفتهی خانه به سوت ممتد و بلند کشتیها گوش کند و بخار شیری رنگشان را ببیند که به طرف ابرهای بزرگ میروند. به زنم یاد خواهم داد که شهر بزرگ ابر بزرگ میخواهد.
رضا علی پور | شهر بزرگ ابر بزرگ نمی خواهد
(ابر، بخار، بزرگ، بلند، خانه، دود، رنگ، زن، سوت، شهر، ممتد، پنجره، کشتی، گوش)
(ابر، بخار، بزرگ، بلند، خانه، دود، رنگ، زن، سوت، شهر، ممتد، پنجره، کشتی، گوش)