بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
زخم
شمشیرها حُکم مردان را دارند. فقط فرود میآیند و زخم میزنند. چشمها زنان هستند. به جایی مینگرند که باید شمشیرها بدرند.
وحشی گذشتهام | با موهایی که زخمی کرده چار نعل جاده را | از کنار دختران هراسیده از خودشان | و از رحمی که درونشان را تهی کرده بود | و حسی سنگین در دستان بزرگ مرد
(بزرگ، تهی، جاده، حس، دختران، دست، دستان، رحم، زخم، زخمی، سنگین، مرد، مو، هراس، هراسیده، وحشی)
من مأمور شمردنِ چکههای بارانم | بر رانم | نشسته زخمی عمیق و فرو میرود در جانم
کسی که شکاری را اندازد، از همه جای آن با رغبت خورد، مگر آنجا که جای زخم پیکان است. کسی رغبت کند شکاری را بخورد که همه جای آن، از ضرب و جرح، چرک و خونابه ست؟
(جرح، خونابه، رغبت، زخم، شکار، ضرب، پیکان، چرک، کسی)
نازىها به طرف آنا دويدن. اين آدمها حاضرن هزاران انسان رو بكشن ولى وقتى از زخم بىخطر يه زن خون بياد، فورى مىدون به دادش برسن.
ما امروزِ خود را به دیروزِ هیچکس نمیسنجیم | که در امروزِ ما | مرگ به بهانه، انگشت در هر زخم فرو میبَرد | و دشمن به سلام | ناگفتههای پاسخ را ریشخند میکند. ما از این راه نمیرویم | راهِ ما آن دور باشد که باد با لباسی آبی میرقصد | و عروسِ شابلوطها به شادیاش بوسهای میدهد.
(امروز، انگشت، باد، بوسه، دشمن، دیروز، راه، رقص، زخم، سلام، شادی، عروس، مرگ، ناگفته)
گفت: «چیزی که پاک نمیشه باید مخفی بمونه. سر زخم قدیمی رو که باز کنی، درد داره.»