بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
سرخ
صدای شکستن... میشکند اَنار...میجهد خون اَنار...حبّههای سرخ میچرخند در هوا... مینشینند حبّهها... مینشیند خون اَنار... بستر گلگون... حریر پیراهن گلگون... حبّهها مانده روی بستری سپید...سرخ... سرخ... سرخ... بادی خاموش میکند روشنایی شمعها...
محمد چرمشیر | روایت عاشقانهای از مرگ در ماه اردیبهشت
(باد، بادی، بستر، حریر، خون، روشنایی، سرخ، شمع، شکستن، صدا، ماندن، مانده، گلگون)
(باد، بادی، بستر، حریر، خون، روشنایی، سرخ، شمع، شکستن، صدا، ماندن، مانده، گلگون)
دو لالهی سرخ میسابم بر سپیدی موهام | بوی بوسه میآید از گلویم | بیرون میزند از لبم | بوق ممتد اشک | دلم دلم دلم.
الفبای نامت را میبوسم | تاکستان سرخ میشود
آن دو زن بوی خون میدهند؛ بوی خون داغ و غلیظ. بوی خون انبوه و سرخ. آنها ایرانیاند.