بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
سرنوشت
من فرزند انقلابم | و تکفیر و تهدید و تبعید | سرنوشت من است
من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم | که سرنوشت درختان باغمان تبر است
انگار نه انگار که باید نشست و کمربندها را بست و به چراغ قرمز و علامت خطر توجه کرد. بیشترینها اهل توکلاند و به قسمت و سرنوشت اعتقاد دارند. آنچه باید بشود خواهد شد. دستورات ایمنی چیزی را عوض نمیکند.
پوزهیِ خیس سرنوشت | بویِ تاولِ ترس میداد | جنسِ عذابِ این لغات