بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
فراموشی
پیشنهاد من برای پرسه زدن در خیابانها و پیدا کردن راه حل خوبی برای زندگی، تبدیل به راه حلی خوبی برای فراموشی آن شد.
شاید آدم احساس درد رو وقتى ديگه زجر نمىكشه فراموش مىكنه.
فراموشی دارد در مویرگهایم راه میرود: شبیه بیابانگردی که عمرش را بر سرِ طی کردن گذاشته باشد، شبیه کسی که هی برود و برود و در هر رفتن پیرامون را در خود فرو ببرد
میگویند فراموشی دفاعِ طبیعی بدن است در برابر رنج! میگویند دردی که نوزاد، هنگام عبور از آن دریـچهی تنگ متحمل میشود، چنان شـدید است که کـودک، ترجـیح میدهد رنجِ زاده شـدن را برای همــیشه از یاد ببرد...!
رضا قاسمی | همنوایی شبانه ارکستر چوبها
(بدن، تنگ، دفاع، رنج، شدید، طبیعی، عبور، فراموشی، نوزاد، همیشه، کودک، یاد)
(بدن، تنگ، دفاع، رنج، شدید، طبیعی، عبور، فراموشی، نوزاد، همیشه، کودک، یاد)
مرا به فراموشی عادت بده | میخواهم بیخاطره بمانم