بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
مرده
چون پدر زمينيت مرده بود، تو پدرت رو توى آسمون فرافكنى كردى. اين براى تو ریشه نظريهی وجود خداست...
ببخشید / نمیتوانم به شما اعتماد کنم / مگر مرده یا خوابیده باشید
مرده بودی و کسی باز به تو ایمان داشت!
«مرده بودن» سخت است. هیچوقت نتوانستهام تصور درستی از آن حالت داشته باشم. تمام آنهایی که در «مرده نبودن» هستند وضع مرا دارند.
مادرِ کدام فرزندِ مُرده ای را | در آغوش بُرده اید؟ | من چرا منتظر خونی دیگر ام؟
چیزی کم بود | مثل شعری که به تو نمیرسید | در گلوی زنی که با من مرده بود
این روزها را دوست ندارم | بوی مرگ میدهد | بوی ماهیهای مرده | بوی پرِ کلاغِ ماهیدرچنگال | نشسته بر دیوار همیشگی
اینجا هر کسی ثروتمندتر باشد یا پسرش در جنگ مرده باشد کوچه را به نامش میکنند. آنجا چی؟