بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
مصدق
آقای مصدق اینجا تشریف دارن. ایناها، دارن آفتابه رو با آب حوض پر میکنن.
وقتی به مادرت خیانت میکردم، میدونستم که این اشتباهترین کار زندگیمه اما درست در همون لحظه وقتی به لیلا فکر میکردم و حرفهایی که بینمون رد و بدل میشد، از ادبیات تا نقاشی، از مصدق تا خمینی، فکر میکردم که این درستترین تصمیم زندگی منه.
شکوفه آذر | روز گودال
(ادبیات، اشتباه، تصمیم، حرف، خمینی، خیانت، درست، زندگی، فکر، لحظه، مادر، مصدق، نقاشی، کار)
(ادبیات، اشتباه، تصمیم، حرف، خمینی، خیانت، درست، زندگی، فکر، لحظه، مادر، مصدق، نقاشی، کار)