بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
نوازش
زن مثه اسبه. وقت سوار شدن، اسبت رو نوازش کن، اما وقت تاخت، شلاقش بزن...
اینجا | تنها صدایی که میآید | نوازش است
دود سیگار را با بازدمی از بینی بیرون دادم و او را از پشت لفاف این مه نگاه کردم. بیحالت و مصمم نشسته بود، نمای تمام عیار درخت خشکی که نوازش هیچ بادی را حس نمیکند.
ترانه برومند | سحر تصویر
(بادی، بیحالت، تمام، حس، خشک، درخت، دود، سیگار، لفاف، مه، نوازش، نگاه، هیچ، پشت)
(بادی، بیحالت، تمام، حس، خشک، درخت، دود، سیگار، لفاف، مه، نوازش، نگاه، هیچ، پشت)
نوازش شدن هنگامى كه باید کتک خورد مايهی نگرانىست.