بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
نیاز
مردم آنقدر گرفتار شدهاند که فقط میخواهند سرگرم باشند. کسی نمیخواهد کاری بخواند که یک مقداری او را به فکر وادارد. اما نیاز بشر به داستان شنیدن هیچوقت از بین نمیرود (نقل قول از جمال میرصادقی)
(بشر، جمال میرصادقی، داستان، سرگرم، فقط، فکر، مردم، مقدار، نیاز، کار، کسی، گرفتار)
این وسایل سرگرمکننده نیاز بشر را مرتفع میکند و دیگر وقتی برای کتاب خواندن باقی نمیماند. برای همین کتابفروشها میبندند و ناشرها شکست میخورند. (نقل قول از جمال میرصادقی)
(بشر، جمال میرصادقی، سرگرم، شکست، مرتفع، ناشر، نیاز، وسایل، وقتى، کتاب، کتابفروش)
د آدم خوبیست. چون اگر قرار باشد که با کسی دست بدهد، پاشنهی کفشش را با دست چپ ور میکشد. او برای انجام این کار نیازی به وجود چشمهایی که مواظبش باشند ندارد. او این کار را انجام میدهد چون آدم خوبیست. هر چند خودش ربط زیادی بین این دو مقوله نمیبیند.
برای باور بودن، نیازمندیم به خاطرههایی که در ذهن دیگران داریم.
وقتی میبینم دیگر کسی انتظار مرا نمیکشد، وقتی نیاز کسی را به خودم، نه به همسر بودنم، نه به مادر بودنم، نمیبینم، یکهو انگار در برابر چشمهای گشاد خودم و دیگران گم میشوم. درست مثل روزهای کودکی که هر بعداز ظهر، میان کاههای زیرشیروانی انبار گم میشدم و هیچ کس، هیچ کس، دنبالم نمیگشت.
(انتظار، برابر، خود، درست، دیگران، روز، شیروانی، مادر، نیاز، همسر، هیچکس، چشم، کاه، کسی، کم، کودکی، گشاد، گم)
همهی بدبختیها را در جعبهای به نام امید پر کردهاند. اگر همه چیز سرِ جایش بود، چه نیازی به امید بود. امید اولین داشتهی آدمها بود در هجرتشان به زمین. چیزی میلنگد وقتی امیدوار زندگی میکنیم.
(آدم، امید، امیدوار، اولین، بدبختی، جا، جعبه، زمین، زندگی، نام، نیاز، هجرت، همه، پر، چیز)
نياز به حرف زدن گاهی بیشتر از نياز به غذا خوردنه.
جوندردِ آدم مدام و همیشگی میشه وقتی مردی از سر عشق بغلت نكرده باشه، عشقم هیچی، وقتی خواستی و نیاز داشتی بغلت نكرده باشه!
برای زيست بی کالبدم، حجم يک تن، چيزی شبيه به نياز بود. همزيستی هيچ و تن.