بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
پرسیدن
میبینم غمی را كه ناگاه در چشمان ژولیت مینشیند و گِل قلبش را چنان ورز میدهد كه از خود میپرسم میخواهد از آن چه بسازد فشردهتر از این.
بچهها خود به خود فيلسوفن: همهش مىپرسن. بزرگها خود به خود احمقن: جواب میدن...
هجت نجاتی گيل: «رفتن» اگر بگذرد از فكرم، | آنی میپرسم از خودم كه هی... |كجا؟ | چگونه؟ | كِی؟ | اگر كه درگذشتم از اين فكر، | میخوابم...