بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و
با هیئتی جدید بنویسمت.ابوتراب خسروی | کتاب ویران
چشمها
با چشمهایت میخندیدی که تا امروز هیچ وقت
فرو نریختهاند. هیچ کدام از دردهایت را
نگفتی. سفر نرفتی و هیچ وقت پدر برای تو نبود.
تو اما همیشه بودی و خانهمان را که داشت
فرو میریخت، با وام و قرض ساختی.