بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
کشتن
چه سود که زن باشی و مُرده باشی. امروز بگو همبستر شوم با شیطان. میشوم. حتی اگر شیطان نرهمردی باشد که باید به آیین بُکُشم او را.
نازىها به طرف آنا دويدن. اين آدمها حاضرن هزاران انسان رو بكشن ولى وقتى از زخم بىخطر يه زن خون بياد، فورى مىدون به دادش برسن.
راستش، اگر زندهام هنوز، اگر گهگاه به نظر میرسد که حتا پُرم از جنبشِ حيات، فقط و فقط مال بیجربزهگیست. میدانم کسی که تا اين سن خودش را نکشته بعد از اين هم نخواهد کشت. به همین قناعت خواهد کرد که، برای بقاء، به طور روزمره نابود کند خود را: با افراط در سيگار؛ با بینظمی در خواب و خوراک؛ با هر چيز که بکشد اما در درازای ايام؛ در مرگ بیصدا.
(افراط، ایام، بقا، جنبش، جنبشِ، حیات، خواب، خودکشی، خوراک، دانستن، روزمره، زنده، سن، سیگار، صدا، فقط، قناعت، مرگ، نابود، نظم، نکشتن، همین، هنوز، کشتن)
گریه کرده ام، می دانی، می دانم | برای لحظه هایی که کُشتم، ولی دفن نکردم
وقتی مُرد، انگار یهباره یه باری از دوشم برداشته شد، آره، من که نکشته بودمش، اون خودش مُرد از بس که پیر و فرتوت شده بود، وقتش بود. آره وقتش شده بود. همهمون یه موقع وقتمون میشه. آدم از چیزی که واسه همه اتفاق میافته که نباید بترسه.