بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
گرم
کلاً دختریست با شرایطی که عرضهی مستقل بودن و به هرزگی نیفتادن را دارد. این طور بار آمده. با همه گرم میگیرد و صمیمی برخورد میکند اما رو نمیدهد به کسی. فیلم بازی نمیکند در گرم بودنش یا رو ندادنش. کاری که هممدلهایش میکنند.
خوبیِ خانهها این است که با آدمها گرم میشوند و یا سرد.
قرصهای افسردگی | همخوابههای همخونی هستند که از تهران خریدهام | قرصهای افسردگی | همین خونیست که برای تو شرم | برای تو گرم کردهام! | بنوش!
(افسردگی، تهران، خریدن، خون، شرم، قرص، نوشیدن، همخوابه، گرم)
تن زنها حتا در تابستان سرد است و تن مردها حتا در زمستان گرم. مرا گرم نگهدار افشین عزیزم!
شکوهای ندارد. همین که همین قطار سنگینِ خالی از آدم هم هست که بیاید و بگذرد و با رفت و آمدش و با سر و صدایش سرِ او را گرم کند، جای شکر دارد. شب یا روز میشود که یکباره به خودش بیاید و خیال کند چیزی یا گم است یا کم است. بعد هم زود به خودش بگوید که آن چیز گم یا کم لابد همین قطار و صدای قطار است که دیر آمد اگر دارد، نیامد ندارد.