بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
گونه
فرودگاه یخ زد | تو رفتی | بخار چای گونههای مرا خیس کرد
هرگز نخواستم ادای باران را درآورم | و بیخودی گونههای کسی را خیس کنم
شاید در آینده نسبتی برای سرعت لغزش اشکها از گونه تا زمین یافت شود.
چند تار مو هم ریختم رو پیشونیام. روژلب صورتی رو که بوی بدی میده، زدم به لبهام. با نوک انگشتام کمی از روژ رو برداشتم و کشیدم به گونههام. شدم عین ماه.