بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
گیج
بعد از پیدا نکردنِ دستشویی، گیجکنندهترین کار، فهماندن مفهوم اختیار بود به دختری که همیشهی خدا یا پریود بود یا با دستبندِ صدفیاش وَر میرفت.
مادر خدا را صدا میزند. پدر خدا را صدا میزند. خدا گيج میشود. صداها با هم قاطی میشوند. من گريه میکنم. خدا گيجتر میشود. پدر و خدا، گريههای من و مادر را تنها میگذارند.