نفوس مردهنویسنده: میخائیل بولگاکفاین کتاب را ببینیدخریددر نمایشنامهی نفوس مرده که با الهام از کتابی به همین نام به قلم نیکلای گوگول نگاشته شده نیز از دنیای تصنعی و حماقت طبقهی اشرافیت و آرمانشهر ترسیمی آنان سخن میگوید و ...
نفوس مردهنویسنده: میخائیل بولگاکفاین کتاب را ببینیدخریددر نمایشنامهی نفوس مرده که با الهام از کتابی به همین نام به قلم نیکلای گوگول نگاشته شده نیز از دنیای تصنعی و حماقت طبقهی اشرافیت و آرمانشهر ترسیمی آنان سخن میگوید و ...
هرکی دنبال عشق بره، با سر میخوره زمین. نمیبینی پدرت به چه روزی افتاده؟ پدرعشق بسوزه که پدر همه رو سوزوند. (روز، زمین، سوزاندن، عشق، همه، پدر) مهری یلفانی1316همدان، ایرانمهری یلفانی متولد همدان است. دوره ابتدایی و متوسطه را در شهر زادگاهش به پایان برد و برای ادامه تحصیلات به تهران رفت و در رشته مهندسی برق از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد و به مدت بیست سال به عنوان مهندس برق در وزارت نیرو، سازمان آب و برق خوزستان و شرکت سیمان تهران کار کرد. مهری یلفانی نوشتن را از دبیرستان شروع کرد و در ایران یک مجموعه قصه کوتاه با عنوان ...سکوت تهمینهخریدنویسنده: مهری یلفانی این کتاب را ببینید تاكسى از خیابان وارد کوچهای شد که در دوطرفش تک و توکی ساختمانهای چند طبقه و تک و توکی هم خانههای دو طبقه بود. از یکی از خانهها درخت سرو بلندی سر از کوچه درآورده بود. از چند ساختمان که رد شدند، راننده ناگهان ترمز کرد و گفت، به گمانم همینجا باشد. و سر كوچهی تنگ و بنبستی نگه داشت. فرز و چابک از تاکسی ...برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
مهری یلفانی1316همدان، ایرانمهری یلفانی متولد همدان است. دوره ابتدایی و متوسطه را در شهر زادگاهش به پایان برد و برای ادامه تحصیلات به تهران رفت و در رشته مهندسی برق از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد و به مدت بیست سال به عنوان مهندس برق در وزارت نیرو، سازمان آب و برق خوزستان و شرکت سیمان تهران کار کرد. مهری یلفانی نوشتن را از دبیرستان شروع کرد و در ایران یک مجموعه قصه کوتاه با عنوان ...
سکوت تهمینهخریدنویسنده: مهری یلفانی این کتاب را ببینید تاكسى از خیابان وارد کوچهای شد که در دوطرفش تک و توکی ساختمانهای چند طبقه و تک و توکی هم خانههای دو طبقه بود. از یکی از خانهها درخت سرو بلندی سر از کوچه درآورده بود. از چند ساختمان که رد شدند، راننده ناگهان ترمز کرد و گفت، به گمانم همینجا باشد. و سر كوچهی تنگ و بنبستی نگه داشت. فرز و چابک از تاکسی ...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر