بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و
با هیئتی جدید بنویسمت.ابوتراب خسروی | کتاب ویران
یه وقتهایی میشه، دون میکله، همین جور که
نشستم، بوی تنش میپیچه توی کلهم. انگار
هزار تا گاو رو ول کرده باشن توی سینهام.
طاقت نمیآرم. نفسزنون میرم تا خونه. از
خودم میپرسم : اون هزار تا گاو توی دل یرما
هم خودشون رو به در و دیوار میکوبن یا نه؟
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر