شکار پروانههانویسنده: علیرضا عطاراناین کتاب را ببینیدخریددر مقدمه این کتاب میخوانیم: «در زندگی اصلا «پول و مادیات برایم مهم نبودند. هیچ وقت عاشق نشدم، و هرگز به زنی دلبسته نشدم. گرچه اعتراف میکنم زنم را دوست دارم، اما ...
شکار پروانههانویسنده: علیرضا عطاراناین کتاب را ببینیدخریددر مقدمه این کتاب میخوانیم: «در زندگی اصلا «پول و مادیات برایم مهم نبودند. هیچ وقت عاشق نشدم، و هرگز به زنی دلبسته نشدم. گرچه اعتراف میکنم زنم را دوست دارم، اما ...
اونا مثل ما نديدهن پيكان مچاله شدهی بابا رو از موج انفجار و آسمونی كه نصف شب، مثل روز روشن میشد از نعرهی ضدهوائيا. اونا كی از ترس مرگ تو خودشون شاشيدهن؟ (آسمون، بابا، ترس، روز، روشن، شاشیدن، شب، مرگ، موج، ندیدن، نصف، نعره، پیکان) زاوش باجیان1 فروردین 1358آبادان، ایرانزاوش باجیان متولد 1358، شهرستان آبادان است. یک سال و نیم بیشتر نداشت، که جنگ آغاز شد. پس از ماهها سرگردانی در شهرهای خوزستان، خانوادهی او بالاخره تصمیم به مهاجرت، به شهرستان اراک میگیرند. پس از گذراندن دوران ابتدایی در اراک و پایان جنگ، به همراه خانواده، به اهواز میروند و پس از سه سال سکونت در اهواز، به آبادان ...خاکسترستانخریدنویسنده: زاوش باجیان این کتاب را ببینیدريشهی درختها در قبر تکثير میشد و در خون و گوشت متورم نفوذ میکرد .لابلای ريشهها، با تکهتکههای کرم و جسد، چيزی شبيه به دراز کشيده بودم و از انتشار ريشه در جسدم، چيزی شبيه به وجد میآمدم. من درون درخت منتشر میشدم. چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگلبوکز بخوانید. با کلیک کردن روی این قسمت سری هم به ...برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
زاوش باجیان1 فروردین 1358آبادان، ایرانزاوش باجیان متولد 1358، شهرستان آبادان است. یک سال و نیم بیشتر نداشت، که جنگ آغاز شد. پس از ماهها سرگردانی در شهرهای خوزستان، خانوادهی او بالاخره تصمیم به مهاجرت، به شهرستان اراک میگیرند. پس از گذراندن دوران ابتدایی در اراک و پایان جنگ، به همراه خانواده، به اهواز میروند و پس از سه سال سکونت در اهواز، به آبادان ...
خاکسترستانخریدنویسنده: زاوش باجیان این کتاب را ببینیدريشهی درختها در قبر تکثير میشد و در خون و گوشت متورم نفوذ میکرد .لابلای ريشهها، با تکهتکههای کرم و جسد، چيزی شبيه به دراز کشيده بودم و از انتشار ريشه در جسدم، چيزی شبيه به وجد میآمدم. من درون درخت منتشر میشدم. چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگلبوکز بخوانید. با کلیک کردن روی این قسمت سری هم به ...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر