ما که مادر نداشتیم | زلزله بود | که
گهوارهمان را تکان میدادعلی عبدالرضایی | زخم باز
وقتی زن گرفتم میتواند از پنجرهی دود
گرفتهی خانه به سوت ممتد و بلند
کشتیها گوش کند و بخار شیری رنگشان را
ببیند که به طرف ابرهای بزرگ میروند.
به زنم یاد خواهم داد که شهر بزرگ ابر
بزرگ میخواهد.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر