ما که مادر نداشتیم | زلزله بود | که
گهوارهمان را تکان میدادعلی عبدالرضایی | زخم باز
وقتی خانه شلوغ میشد از مهمان، به حیاط
میآمد و فکر میکرد. به خودش. سیگار هم
میکشید که اگر کسی درِ بستهی اتاق
پذیرایی را باز میکرد و میپرسید چرا
اینجا نشسته، بگوید دارم سیگار میکشم.
نمیشود که به کسی گفت دارم فکر میکنم.
مضحک به نظر میرسد.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر