بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و
با هیئتی جدید بنویسمت.ابوتراب خسروی | کتاب ویران
پنجرهی اتاقخواب را بسته بودیم
تا صدای نفسنفس پیوسته و
نالههای خوش هماغوشی بیرون نرود. بعد،
تا ملكتاج پنجره را بازکرد، اتاق پر شد از
بوی محبوبههای شب كه بی صبرانه پشت
شیشه منتظر بود تا اجازهی ورود پیدا کند.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر