ناکجا در تلگرام
توییتر ناکجا را دنبال کنید!
فروشگاه کتاب ناکجا در پاریس

غذاش بادمجان است
نگاه می کنم از غم به غم که بیشتر است | به خیسی چمدانی که عازم سفر است | من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم | که سرنوشت درختان باغمان تبر است | به کودکانه ترین خواب های توی تنت | به عشقبازی من با ادامه ی بدنت | به هر رگی که زدی و زدم به حسّ جنون | به بچّه ای که توام! در میان جاری خون | به آخرین فریادی که توی حنجره است | صدای پای تگرگی که پشت پنجره است | به خواب رفتن تو روی تخت یک نفره | ...
زخم باز
اول از خیابان آزادی آغاز شد | بعد | به خیابان آزادی رسید | که زندانِ آزادی‌ست | باید در همین خیابان کار را تمام کرد | و به آزادی رسید چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگل بوکز بخوانید. با کلیک کردن روی این قسمت، سری هم به صفحه‌ فیس‌بوک این کتاب بزنید.  
زرتشت برای چه می‌خندید؟
دلم لک زده برای پنیر خاکه | پل خشتی | سالی پاکه | کره | و آن همه دختر باکره | که حالا باید مادر یک شهر شده باشند | امسال هم پیش تو نیستم مادر چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگل بوکز بخوانید. با کلیک کردن روی این قسمت، سری هم به صفحه‌ فیس‌بوک این کتاب بزنید.