از پشت شیشهها مردم چه دورند. یه دنیای نقاشی شده. همه چیز روی پنجره حک شده. مصنوعی. بیحرکت. اگه من شیشه رو بشکنم چه اتفاقی میافته؟ آزيا سرنچ تودوروويچ | ازدواجهاى مرده |
شعر خودش میآید، ما تسلیماش میشویم و او کار خودش را میکند، عاشقی میکند، فریاد میزند، به سوگ مینشیند، با زبانی غیر معمول از تبسمی دلانگیز تا خیالی شورانگیز و گاه غمی، دردی، زخمی... شعر سنگر میشود و غریو پرشور رهایی سر میدهد... شعر را حافظ میگوید، خیام، سعدی، و وقتی نو میشود نیما، شاملو و فروغ و... در غرب شکسپیر، بودلر، لویی آراگون... و محمود درویش در فلسطین...
به فردا
خریدنویسنده: محمد زهری
در سوگ محمد زهری کدامین شورهزار آن چشمه را نوشید که در هر قطرهاش رویای باغی بود.
برای سنگها
خریدنویسنده: سارا محمدی اردهالی
دستم به سمت تلفن میرود و باز میگردد چون کودکی که به او گفتهاند شیرینی روی میز مال مهمانهاست.
این پرنده از دوران سلجوقیان آمده است
خریدنویسنده: ایرج ضیائی
انتهای هر تونل ایستلده بودی هیچکجا تو را ندیدم نرسیدم از همه تونلها گشتم انتهایی ندیدم...
انتظار گیر افتاده است
خریدنویسنده: شهین منصوری آرانی
باران نمیبارد چیزی را آب نمیبرد مگر جویباری که دوست میداشتی...