گاه باید خود را گم کرد | چون نجابت | که در کوچه پس کوچههای این شهر دستبهدست میگردد. رضا صالحی مهربان | باد با لباس آبی |
شعر خودش میآید، ما تسلیماش میشویم و او کار خودش را میکند، عاشقی میکند، فریاد میزند، به سوگ مینشیند، با زبانی غیر معمول از تبسمی دلانگیز تا خیالی شورانگیز و گاه غمی، دردی، زخمی... شعر سنگر میشود و غریو پرشور رهایی سر میدهد... شعر را حافظ میگوید، خیام، سعدی، و وقتی نو میشود نیما، شاملو و فروغ و... در غرب شکسپیر، بودلر، لویی آراگون... و محمود درویش در فلسطین...
بهشتهای گمشده
خریدنویسنده: خورخه لوییس بورخس
مترجم: حسن تهرانی
شبتابها
خریدنویسنده: رابیندرانات تاگور
مترجم: علیرضا بهنام
کلماتام که ناچیزند سبکبالانه میرقصند بر موجهای زمان وقتی کارهایم سنگین از ادراک، تهنشین شدهاند