نفوس مردهنویسنده: میخائیل بولگاکفاین کتاب را ببینیدخریددر نمایشنامهی نفوس مرده که با الهام از کتابی به همین نام به قلم نیکلای گوگول نگاشته شده نیز از دنیای تصنعی و حماقت طبقهی اشرافیت و آرمانشهر ترسیمی آنان سخن میگوید و ...
نفوس مردهنویسنده: میخائیل بولگاکفاین کتاب را ببینیدخریددر نمایشنامهی نفوس مرده که با الهام از کتابی به همین نام به قلم نیکلای گوگول نگاشته شده نیز از دنیای تصنعی و حماقت طبقهی اشرافیت و آرمانشهر ترسیمی آنان سخن میگوید و ...
سایههای روی دیوارخریدنویسنده: مرتضی حقیقت این کتاب را ببینید... راستی روزی چندبار به تو فکر میکنم؟ نمیدانم، انگار آنچه در مغزم مانده است، چشمهای درشت و قهوهای رنگ توست... تنها چشمهاتو میبینم، که وقتی از مدرسه برمیگشتی و تو آفتاب مینشستی، به رنگ عسل در میآمدند. تنها رنگ چشمهات یادم مانده و نجابتت. نه داد میزدی، نه بهانه میگرفتی... مثل شب آمدی ... کافه پیانوخریدنویسنده: فرهاد جعفری این کتاب را ببینیدداستان با بیان عقاید نویسنده درباره لباس و کفش خوب و تاثیر آن بر انجام کار بزرگ آغاز میشود. نویسنده شخصیت اصلی است و داستان برشی از زندگی او و دخترش گل گیسوست در فاصله جدا شدن از همسرش و تهیه مبلغ مهریه. استخوان خوک و دستهای جذامیخریدنویسنده: مصطفی مستور این کتاب را ببینید استخوان خوک و دستهای جذامی، داستان آدمهایی است که هر اندازه به هم نزدیک باشند، باز از هم دوراند.این رمان به عنوان بهترین رمان سال 1383انتخاب شد و جایزه ادبی اصفهان را نصیب خود کرد. مستور تنها با کنار هم گذاشتن هنرمندانهی روزمرگیهایی که "بازی دستها"ی عروسک گردان میسازد شگردش را آشکار کرده و ... ببینم نبضتان میزند؟!خریدنویسنده: امین فقیری این کتاب را ببینیدشب یا کوتاه کوتاه است یا طولانی. حد وسطی ندارد. همچنان که دردها از تاریکی استفاده میکنند و بر سر آدم هوار میشوند. عشق هم خروار خروار بر سر آدم میریزد. صبح، زمان جدایی، اندوه سمجی روی گونهها، درون چشمها خوابیده بود. حزنش را میشد لمس کرد. از هر فرصتی برای نگاه کردن به من استفاده میکرد. کم کم ترسیدم. معنای این چیزها ... سنگ در کف رود و ۵۵۳خریدنویسنده: مرجان محمدپور این کتاب را ببینیداصلاً خیلیهایی که غرق میشن فکر میکنم، از عمق زیاد آبه، از اینکه یه فاصلهای خیلی زیاد تا زمین، تا کف، زیر آب، تا اون جایی که رو نیست، سطح و ساده نیست، پیدا میکنن، از عمق وحشت میکنن، وحشت بزرگ، اونقدر بزرگ که فرصت نمیکنی برسی به جنس تَرسِت. چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگل بوکز بخوانید. با کلیک ... کوچههای موازیخریدنویسنده: جواد جواهری این کتاب را ببینیدکنار هم خوابیدهاند. لخت، یعنی نه که لخت لخت، سرشان پیداست و کمی از شانه و سینهشان. اما میشود برهنه بودنشان را حدس زد. زن میخندد، لبهایش قرمزی خوبی دارد. انگار تازه رسیده از بوسهای بلند و گرم. مرد هم میخندد. صمیمی میخندد، نه آنکه فاتح همآغوشی به یادماندنیای که حالا در اوج نرینگی به کسی، لابد به ... شمارش معکوسخریدنویسنده: شورش رها این کتاب را ببینیدما هنوز | اسیر اعتیادیم | اسیر سیگارهای بیعلت | اسیر قَسَمهای بیبنیاد | اسیر نامهای مقدسی | که هرگز نمیشناختهایم | ما اسیر سکوت بیشوکتیم چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگل بوکز بخوانید. با کلیک کردن روی این قسمت، سری هم به صفحه فیسبوک این نویسنده بزنید. حلزون (مجموعه مقالات روزانه)خریدنویسنده: سید ابراهیم نبوی این کتاب را ببینید شناختنامهی گونترگراسخریدنویسنده: علی دهباشی این کتاب را ببینید صد لحظهی روشن، از سرزمین تاریک منخریدنویسنده: محمدرضا کلهر این کتاب را ببینید … 267 268 269 270 271 272 273 274 275 276 277 278 279 280 281 282 283 284 285 …
سایههای روی دیوارخریدنویسنده: مرتضی حقیقت این کتاب را ببینید... راستی روزی چندبار به تو فکر میکنم؟ نمیدانم، انگار آنچه در مغزم مانده است، چشمهای درشت و قهوهای رنگ توست... تنها چشمهاتو میبینم، که وقتی از مدرسه برمیگشتی و تو آفتاب مینشستی، به رنگ عسل در میآمدند. تنها رنگ چشمهات یادم مانده و نجابتت. نه داد میزدی، نه بهانه میگرفتی... مثل شب آمدی ...
کافه پیانوخریدنویسنده: فرهاد جعفری این کتاب را ببینیدداستان با بیان عقاید نویسنده درباره لباس و کفش خوب و تاثیر آن بر انجام کار بزرگ آغاز میشود. نویسنده شخصیت اصلی است و داستان برشی از زندگی او و دخترش گل گیسوست در فاصله جدا شدن از همسرش و تهیه مبلغ مهریه.
استخوان خوک و دستهای جذامیخریدنویسنده: مصطفی مستور این کتاب را ببینید استخوان خوک و دستهای جذامی، داستان آدمهایی است که هر اندازه به هم نزدیک باشند، باز از هم دوراند.این رمان به عنوان بهترین رمان سال 1383انتخاب شد و جایزه ادبی اصفهان را نصیب خود کرد. مستور تنها با کنار هم گذاشتن هنرمندانهی روزمرگیهایی که "بازی دستها"ی عروسک گردان میسازد شگردش را آشکار کرده و ...
ببینم نبضتان میزند؟!خریدنویسنده: امین فقیری این کتاب را ببینیدشب یا کوتاه کوتاه است یا طولانی. حد وسطی ندارد. همچنان که دردها از تاریکی استفاده میکنند و بر سر آدم هوار میشوند. عشق هم خروار خروار بر سر آدم میریزد. صبح، زمان جدایی، اندوه سمجی روی گونهها، درون چشمها خوابیده بود. حزنش را میشد لمس کرد. از هر فرصتی برای نگاه کردن به من استفاده میکرد. کم کم ترسیدم. معنای این چیزها ...
سنگ در کف رود و ۵۵۳خریدنویسنده: مرجان محمدپور این کتاب را ببینیداصلاً خیلیهایی که غرق میشن فکر میکنم، از عمق زیاد آبه، از اینکه یه فاصلهای خیلی زیاد تا زمین، تا کف، زیر آب، تا اون جایی که رو نیست، سطح و ساده نیست، پیدا میکنن، از عمق وحشت میکنن، وحشت بزرگ، اونقدر بزرگ که فرصت نمیکنی برسی به جنس تَرسِت. چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگل بوکز بخوانید. با کلیک ...
کوچههای موازیخریدنویسنده: جواد جواهری این کتاب را ببینیدکنار هم خوابیدهاند. لخت، یعنی نه که لخت لخت، سرشان پیداست و کمی از شانه و سینهشان. اما میشود برهنه بودنشان را حدس زد. زن میخندد، لبهایش قرمزی خوبی دارد. انگار تازه رسیده از بوسهای بلند و گرم. مرد هم میخندد. صمیمی میخندد، نه آنکه فاتح همآغوشی به یادماندنیای که حالا در اوج نرینگی به کسی، لابد به ...
شمارش معکوسخریدنویسنده: شورش رها این کتاب را ببینیدما هنوز | اسیر اعتیادیم | اسیر سیگارهای بیعلت | اسیر قَسَمهای بیبنیاد | اسیر نامهای مقدسی | که هرگز نمیشناختهایم | ما اسیر سکوت بیشوکتیم چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگل بوکز بخوانید. با کلیک کردن روی این قسمت، سری هم به صفحه فیسبوک این نویسنده بزنید.