نفوس مردهنویسنده: میخائیل بولگاکفاین کتاب را ببینیدخریددر نمایشنامهی نفوس مرده که با الهام از کتابی به همین نام به قلم نیکلای گوگول نگاشته شده نیز از دنیای تصنعی و حماقت طبقهی اشرافیت و آرمانشهر ترسیمی آنان سخن میگوید و ...
نفوس مردهنویسنده: میخائیل بولگاکفاین کتاب را ببینیدخریددر نمایشنامهی نفوس مرده که با الهام از کتابی به همین نام به قلم نیکلای گوگول نگاشته شده نیز از دنیای تصنعی و حماقت طبقهی اشرافیت و آرمانشهر ترسیمی آنان سخن میگوید و ...
آداب بیقراریخریدنویسنده: یعقوب یادعلی این کتاب را ببینیدمهندس کامران خسروی در ادارهای کشاورزی واحد آبخیزداری در شهری نزدیک دنا احتمالا یاسوج به همراه همسرش، فریبا، زندگی میکرده است. فریبا بعد از چهار سال زندگی در جایی دورافتاده او را ترک میکند و به خانه پدرش در اصفهان میرود و از کامران میخواهد که انتقالی بگیرد و به اصفهان برود. کامران موفق میشود انتقالی بگیرد و ... در ماگادان کسی پیر نمیشودخریدنویسنده: اتابک فتحالله زاده، این کتاب را ببینیدکتاب «در ماداگان کسی پیر نمیشود»، سرگذشت دردناک دکتر عطا صفوی در اردوگاههای استالینی است که گرچه بیشتر به افسانه شباهت دارد اما دریغا که افسانه نیست. آستینهای رنگیخریدنویسنده: تایماز افسری این کتاب را ببینیدلوزالمعده چشمهایش را گشاد کرد. آمد توی صورتم. با صدای پستی گفت: این خیلی قشنگه که شما توی داستانتون بدون مراعات، اسم مارکهای خارجی و مبتذل رو میآرین؟ خیلی قشنگه که یه خرس مذکر بیاد با یه دانشجوی دختر که ازهمون مارکها میپوشه، برن توی یه کافهای باهم بشینن، دست هموبگیرن... به هم شماره تلفن بدن. بعد هم روشن نباشه چی ... ماه نیمروزخریدنویسنده: شهریار مندنی پور این کتاب را ببینیددر آسمان، گاه به نيمروز، ماه زلالی ديده میشود. گويی شاهدی مشرقی است در كنار خورشيد واقعيت. داستانهای اين مجموعه ـ خيره به چشم پلنگی كه خون كودک انسان را در رگ دارد؛ كيميا و عشق در مه جنگلهای بلوط؛ ظهور ناگهانی سه مسافر در هواپيمايی اوج گرفته؛ گفت و گو در كنار چاهی بیانتها؛ و برای كوسهها، رد خون سرباز به دريا مانده ـ ... گاوخونیخریدنویسنده: جعفر مدرس صادقی این کتاب را ببینیدداستان گاوخونی با تعریف یک خواب از زبان راوی شروع میشود و ادامه داستان نیز با یک لحن ثابت و با روایت اول شخص ادامه مییابد. راوی تفکرات جاری خود را به صورت سیال در زمان، مکان و واقعیت بیان میکند. زمان داستان بین حال و گذشته سیال است و مکان اتفاقات، اصفهان و تهران هستند که این مکانها هم در هم مخلوط میشوند. همچنین داستان بین ... رویای تبتخریدنویسنده: فریبا وفی این کتاب را ببینیددرونمایه این رمان حول محور عشق میچرخد، البته داستان به بیان صرف عشق بسنده نکرده است، نویسنده یک عشق را محور قرار داده و این داستان را با دو ماجرای عشقی دیگر آرایش داده است. ولی در این رمان هوشمندانه چند داستان را که در عین حال مستقل هستند به هم تنیده است، و همین مسئله هم باعث شد که برای دومین بار با این رمان «جایزه بنیاد گلیشری» را از ... حتی وقتی میخندیمخریدنویسنده: فریبا وفی این کتاب را ببینیدمیتوانستم جلوی آیینه بایستم و دور چشمهایم مداد قهوهای بکشم، به رنگ چشمهایم، ولی نکشیدم. انگشتهایم را مثل شانه لای موهایم فرو ببرم و نبُردم. میتوانستم به انگشتهای پایم و پاشنه ترک خوردهاش نگاه کنم، با همان دقتی که به دستهایم میکنم و نکردم. شریک جرمخریدنویسنده: جعفر مدرس صادقی این کتاب را ببینیدمردی را به اشتباه بازداشت کردهاند. او مجرم نیست. مردی که مجرم نیست از زندان آزاد میشود. یکنفر همهجا داد میزند من قاتلم، من کردم، من بودم که سینما را آتش زدم. این دو با هم راه میافتند توی خیابانها، قدم میزنند، بستنی میخورند، اختلاط میکنند. هیچکس حرفهای آنها را باور نمیکند. ... آبی ماورای بحارخریدنویسنده: شهریار مندنی پور این کتاب را ببینید... رنج خود را گفت و به راه خود رفت، اما هنوز انگار هیچ از آن کابوس نگفنه و به راه خود رفته. من هم که دارم هنوز میگویم، و از کابوسم میگویم، کابوسم تا قوزک کابوسی که به ما خیره شده نمیرسد... دوباره از همان خیابانهاخریدنویسنده: بیژن نجدی این کتاب را ببینید حرف نمیزد. در تمام مدتی که لباسم را عوض میکردم و یا سرم به کار درست کردن نیمرو بود، اطرافش را نگاه میکرد. گونهایش اشرافزاده بود. هر بار که چشمهایش را میبست، صورت مادربزرگم از آخرین لحظات نماز، به یادم میآمد. پوست جوانی داشت. لبهایش خیس بود، انگار تازه از بوسهای دور شده باشد. مفصل تمامی انگشتانش ... … 277 278 279 280 281 282 283 284 285 286 287 288 289 290 291 292 293 294 295
آداب بیقراریخریدنویسنده: یعقوب یادعلی این کتاب را ببینیدمهندس کامران خسروی در ادارهای کشاورزی واحد آبخیزداری در شهری نزدیک دنا احتمالا یاسوج به همراه همسرش، فریبا، زندگی میکرده است. فریبا بعد از چهار سال زندگی در جایی دورافتاده او را ترک میکند و به خانه پدرش در اصفهان میرود و از کامران میخواهد که انتقالی بگیرد و به اصفهان برود. کامران موفق میشود انتقالی بگیرد و ...
در ماگادان کسی پیر نمیشودخریدنویسنده: اتابک فتحالله زاده، این کتاب را ببینیدکتاب «در ماداگان کسی پیر نمیشود»، سرگذشت دردناک دکتر عطا صفوی در اردوگاههای استالینی است که گرچه بیشتر به افسانه شباهت دارد اما دریغا که افسانه نیست.
آستینهای رنگیخریدنویسنده: تایماز افسری این کتاب را ببینیدلوزالمعده چشمهایش را گشاد کرد. آمد توی صورتم. با صدای پستی گفت: این خیلی قشنگه که شما توی داستانتون بدون مراعات، اسم مارکهای خارجی و مبتذل رو میآرین؟ خیلی قشنگه که یه خرس مذکر بیاد با یه دانشجوی دختر که ازهمون مارکها میپوشه، برن توی یه کافهای باهم بشینن، دست هموبگیرن... به هم شماره تلفن بدن. بعد هم روشن نباشه چی ...
ماه نیمروزخریدنویسنده: شهریار مندنی پور این کتاب را ببینیددر آسمان، گاه به نيمروز، ماه زلالی ديده میشود. گويی شاهدی مشرقی است در كنار خورشيد واقعيت. داستانهای اين مجموعه ـ خيره به چشم پلنگی كه خون كودک انسان را در رگ دارد؛ كيميا و عشق در مه جنگلهای بلوط؛ ظهور ناگهانی سه مسافر در هواپيمايی اوج گرفته؛ گفت و گو در كنار چاهی بیانتها؛ و برای كوسهها، رد خون سرباز به دريا مانده ـ ...
گاوخونیخریدنویسنده: جعفر مدرس صادقی این کتاب را ببینیدداستان گاوخونی با تعریف یک خواب از زبان راوی شروع میشود و ادامه داستان نیز با یک لحن ثابت و با روایت اول شخص ادامه مییابد. راوی تفکرات جاری خود را به صورت سیال در زمان، مکان و واقعیت بیان میکند. زمان داستان بین حال و گذشته سیال است و مکان اتفاقات، اصفهان و تهران هستند که این مکانها هم در هم مخلوط میشوند. همچنین داستان بین ...
رویای تبتخریدنویسنده: فریبا وفی این کتاب را ببینیددرونمایه این رمان حول محور عشق میچرخد، البته داستان به بیان صرف عشق بسنده نکرده است، نویسنده یک عشق را محور قرار داده و این داستان را با دو ماجرای عشقی دیگر آرایش داده است. ولی در این رمان هوشمندانه چند داستان را که در عین حال مستقل هستند به هم تنیده است، و همین مسئله هم باعث شد که برای دومین بار با این رمان «جایزه بنیاد گلیشری» را از ...
حتی وقتی میخندیمخریدنویسنده: فریبا وفی این کتاب را ببینیدمیتوانستم جلوی آیینه بایستم و دور چشمهایم مداد قهوهای بکشم، به رنگ چشمهایم، ولی نکشیدم. انگشتهایم را مثل شانه لای موهایم فرو ببرم و نبُردم. میتوانستم به انگشتهای پایم و پاشنه ترک خوردهاش نگاه کنم، با همان دقتی که به دستهایم میکنم و نکردم.
شریک جرمخریدنویسنده: جعفر مدرس صادقی این کتاب را ببینیدمردی را به اشتباه بازداشت کردهاند. او مجرم نیست. مردی که مجرم نیست از زندان آزاد میشود. یکنفر همهجا داد میزند من قاتلم، من کردم، من بودم که سینما را آتش زدم. این دو با هم راه میافتند توی خیابانها، قدم میزنند، بستنی میخورند، اختلاط میکنند. هیچکس حرفهای آنها را باور نمیکند. ...
آبی ماورای بحارخریدنویسنده: شهریار مندنی پور این کتاب را ببینید... رنج خود را گفت و به راه خود رفت، اما هنوز انگار هیچ از آن کابوس نگفنه و به راه خود رفته. من هم که دارم هنوز میگویم، و از کابوسم میگویم، کابوسم تا قوزک کابوسی که به ما خیره شده نمیرسد...
دوباره از همان خیابانهاخریدنویسنده: بیژن نجدی این کتاب را ببینید حرف نمیزد. در تمام مدتی که لباسم را عوض میکردم و یا سرم به کار درست کردن نیمرو بود، اطرافش را نگاه میکرد. گونهایش اشرافزاده بود. هر بار که چشمهایش را میبست، صورت مادربزرگم از آخرین لحظات نماز، به یادم میآمد. پوست جوانی داشت. لبهایش خیس بود، انگار تازه از بوسهای دور شده باشد. مفصل تمامی انگشتانش ...