بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
آغاز
من تمام مِـیلم را از دست میدهم ــ این است آنچه به تو میگویم ــ من تمام مـیلم را از دست میدهم و حتی میل به داشتن آغاز یک میل.
تا پيش از کشف عدد صفر، بشر گمان میکرد که عدد يک ابتدای هر چيز است. قرنها طول کشيد تا بفهمد که صفر هم ابتدای چيزی نيست و هميشه همهچيز خيلی پيشتر از آن شروع میشود که نقطهی آغاز است...
(آغاز، ابتدا، بشر، خیلی، شروع، صفر، طول، عدد، فهمیدن، قرن، نقطه، همیشه، پیش، چیز، کشف، گمان)
من فرزند انقلابم | و روزهایم را | با یک فنجان خشم تلخ | و چند حبه ناسزای انقلابی | آغاز میکنم
زمانِ من از من آغاز میشود، در من ادامه مییابد و بالاخره مرا تمام میکند.
تولید مثل خود آغاز مرگ است...
به دست آوردن اغلب با دست دادن آغاز میشود، از دست دادن اما دست ما نبود که بیخود آنهمه این پا و آن پا میکردیم.
آغاز عاشق شدن همیشه به همین صورت است، حتا با همین نشانههاست که میتوان به وجود عشق تازهپاگرفته پی برد: از بیانصافییی که با خود میآورد، یا از یاد بردن ناگهانی همهچیز و همهکس.