بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
آینه
اینا با بوی من معاشقه میکنن، با سایهام ، با نفسم، با ضربان قلبم. تا یه چیزی میگم، فوری با حرفام جفتگیری میکنن... اگه خودمو تو آینه نگاه کنم با تصویرم معاشقه میکنن.
ماتئى ویسنى یک | داستان خرسهای پاندا...
(آینه، بو، تصویر، خودم، سایه، ضربان، قلب، معاشقه، نفس، نگاه، گفتن)
(آینه، بو، تصویر، خودم، سایه، ضربان، قلب، معاشقه، نفس، نگاه، گفتن)
اما خودخواهی مثل خالی بزرگ روی صورت است که میدانی وجود دارد اما تا وقتی توی آینه آن را نبینی یادت نمیآید چقدر زشت است.
قرنها است که زنان به مثابه آینه درشتنمای، این امکان را برای مردان فراهم آوردهاند تا خود را دو برابر بزرگتر از آنچه هستند، ببینند!
جلوی آینه رفتم... غریبهای را دیدم که روز به روز داشت آشناتر میشد... غریبهای که دوستش هم نداشتم...
چشمهایی دارم که همه خوابهای مرا میبینند | دیشب آینهای دیدند | نمیدانم چه کسی آن را به من داد