بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
باز
در برابر راز بهتر است خود را باز و به كل آشکار كرد تا راز نيز وادار شود خود را آشکار كند.
نگاه که نمیتواند بدون حرکت صاحبش به دنبال کسی برود یا در بستهای را باز کند و همچنان خیره شود به او.
وقتی خانه شلوغ میشد از مهمان، به حیاط میآمد و فکر میکرد. به خودش. سیگار هم میکشید که اگر کسی درِ بستهی اتاق پذیرایی را باز میکرد و میپرسید چرا اینجا نشسته، بگوید دارم سیگار میکشم. نمیشود که به کسی گفت دارم فکر میکنم. مضحک به نظر میرسد.
معمولاً دخترها دوست دارند چشمهای مرد هنگام معاشقه باز باشد. که مبادا در ذهن، معاشقه با فرد دیگری را تجسم کند. اما آ عاشق چشمهای بستهست. ناخودآگاه ترجیح میدهد مردِ روی او فکر کند آنجلینا جولی را میکند و در اوج است، تا اینکه ببیند آ را میکند و آنچنان در اوج نیست.
(اوج، باز، بسته، تجسم، ترجیح، خود، دختر، دوست، دیگری، ذهن، عاشق، فکر، مرد، معاشقه، چشم)
گم | در اندازه میروم در اندازهات | گم که میروم | دری را که تو در تنم باز کرده باشی
دستهای زن در موهایم فرو رفت و بعد آرام زمزمه کرد در گوشم که نترس باز کن و رها کن مرا و زمزمهاش توان داد به دستهایم و رها شدند پرندههای خاموش تنش.
آزادي چشمان زني است | كه حتي پس از سنگسار هم باز میماند
برای مدتی مغازهی ساعتفروشی باز کردم، مغازه که نبود. سر و کار داشتن بیش از حد با زمان و تاریخ، افسردهام میکرد. برای خلاصی از افسردهگی شغلی، عطر فروشی بهترین راه حل بود. مغازه نزدم. یک جعبه پر از عطر برداشتم و در کوچهها داد زدم: «عطر، عطر خالص، عطر تازه.»
(افسرده، باز، بهترین، تاریخ، تازه، جعبه، خالص، خلاص، زمان، ساعت، شغل، عطر، مدتی، مغازه، کوچه)
گفت: «چیزی که پاک نمیشه باید مخفی بمونه. سر زخم قدیمی رو که باز کنی، درد داره.»