ناکجا در تلگرام
توییتر ناکجا را دنبال کنید!
فروشگاه کتاب ناکجا در پاریس

باغ

  من به تازگی دریافته‌ام - و این را در خواب فهمیدم - که به خاطر یک انسان تازه که جور دیگری مرا صدا کند و هرم سوزان نفس‌هایش زیر گلویم را بی‌شرمانه بسوزاند، حاضرم این خانه، این شوهر، این بچه و باغ بزرگ پشت قباله‌ام را برای همیشه ترک کنم.


از آن زمان که برای اولین بار در همین باغ به من گفته بود «دوستت دارم» تا همین چند روز پیش که کسی دیگر، همین جمله‌ی کلیشه‌ای را برایم تکرار کرد، انگار هزار سال می‌گذرد. از آن «دوستت دارم» تا این یکی، چقدر مردم و زنده شدم، زمین خوردم و بلند شدم، بالیدم و خم شدم و فرو رفتم