بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
برداشتن
آقا، واسه يهبار هم كه شده توى زندگىتون نشون بدين كه يه مردين... اين تفنگ رو بردارين، برين پشت صحنه و يه گلوله توى مختون خالى كنين. فقط يه گلوله، درد نمىگيره، هیچی حس نمىكنين... همه هم براتون كف مىزنن.
ماتئى ویسنى یک | تماشاچی محکوم به اعدام
(آقا، برداشتن، تفنگ، حس، خالی، درد، رفتن، زندگی، صحنه، مخ، مرد، نشان، نشون، همه، هیچ، هیچی، پشت، گلوله)
(آقا، برداشتن، تفنگ، حس، خالی، درد، رفتن، زندگی، صحنه، مخ، مرد، نشان، نشون، همه، هیچ، هیچی، پشت، گلوله)